کــورراهی شده بود وا *، میان گذرک* برف و بوران و یکی دخت و جوانی پسرکسوزِ سرد و ره باریک و دلی چون ره تنگ وان پسر جمله هوس کرد که بگوید متلک سر فرو هشته به لاک، از پس سیلیِ زِمِست* ون در آن لحظه ی برخورد، کشید نرمه سَرَک گفت ای دلبر زیب خرمن معرفت...
ما را در سایت خرمن معرفت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0347428 بازدید : 125 تاريخ : شنبه 26 آبان 1397 ساعت: 21:20